واژه های خط خورده

ساخت وبلاگ

خیلی وقته حرفی نیست تو تلگرام کانالم : https://t.me/khiaban8/ واژه های خط خورده ...
ما را در سایت واژه های خط خورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fardin0688o بازدید : 2 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 7:19

گاهی تو زندگی به یه جایی میرسی که بعدش همه چیز واست کوچیک و‌بی ارزش میشه 

دیگه برای خیلی چیزا نمیجنگی ، دنبال خیلی چیزا نمیری 

سرد و بی انگیزه ، مثل مُرده ی جامانده در خیابان هفتم ، به سمت یک تکرار قدم برمیداری .


#اتاق_اجساد 
#سردخانه_ی_جهنم
.

واژه های خط خورده ...
ما را در سایت واژه های خط خورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fardin0688o بازدید : 28 تاريخ : يکشنبه 26 آبان 1398 ساعت: 21:51

از آخرین باری که سرت به خطوط بی معنی ترک های دیوار گرم بود و نگاهم گونه هایت را نوازش میکرد سال ها گذشت 
و من هنوز به ترک های هر اتاق که میرسم ، ایستاده دنبال ردپای یک جنایت خاموش در ذهنت میگردم .

#آن_هیولا_در_گوش_تو_چه_گفت
#sad_

 

واژه های خط خورده ...
ما را در سایت واژه های خط خورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fardin0688o بازدید : 49 تاريخ : يکشنبه 26 آبان 1398 ساعت: 21:51

تو این جاده# فقط بایدبه واژه ها نگاه کرد و در سکوت به نفس کشیدن ادامه داد

 

 

پ ن : اینجا کم میام ، تلگرام : //////
پ ن : اینجا کم میام ، اینستا : //////

واژه های خط خورده ...
ما را در سایت واژه های خط خورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fardin0688o بازدید : 71 تاريخ : شنبه 24 فروردين 1398 ساعت: 8:52

دست های ترک خورده ی زمستان ، در را به روی باران باز کرد .
و‌ بی آنکه به آغاز جدال واژه ها فکر کند به گوشه ای خزید ‌.
تا صدای لولای پنجره های شکسته و تماشای خانه های روی آب نصیب آخرین روز حکمرانی سرما شود .


#ZemestanRaftSarmaHast

واژه های خط خورده ...
ما را در سایت واژه های خط خورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fardin0688o بازدید : 72 تاريخ : شنبه 24 فروردين 1398 ساعت: 8:52

کنار دکه ی روزنامه فروشی ایستاده بود و تیتر روزنامه های چیده شده رو یکی یکی نگاه میکرد 
چند روزنامه ای رو نگاه و کرد آخر یکی رو برداشت ، عینکش جابجا کرد ، روزنامه رو زیر چادرش گرفت و رفت 

چند دقیقه ای از دور نگاهش میکردم که چقدر محکم و با صلاب قدم برمیداره 
وقتی جلوی دکه رسیدم  ، ایستادم و تیتر ها رو نگاه کردم  
یکی نوشته بود :
سیاه بپوشید ، سیاه نمیشود :) 

پ ن : یکم بی معنی !

واژه های خط خورده ...
ما را در سایت واژه های خط خورده دنبال می کنید

برچسب : یکم,معنی, نویسنده : fardin0688o بازدید : 53 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 13:00

از دور قدم های آروم و شمرده روی سنگ فرش های پیاده روی قدیمی کنار مغازش منو سال ها بُرد عقب شاید به روزی که اولین بار دیده بودمش ، کنار کتاب فروشی بزرگ شهر اومد کنارم ایستاد ، یه سلام و یه لبخند که انگار سال هاست میشناسیم همو سوار ماشین ِ خسته و بی حالش شدیم و تا انتهای این مسیر چند ساله اومدیم اینجایی که حالا لبخند ها به عادی ترین تصویر ملاقات ِ هر باره ی ِ ما شدهدستش گذاشت رو شونم #بریم رفیق ! پ ن : بعضی آدم ها کم تر هستن ، ولی کامل تر از همه ی اونایی که بیشتر هستن پ ن : مرسی رفیق  واژه های خط خورده ...ادامه مطلب
ما را در سایت واژه های خط خورده دنبال می کنید

برچسب : آدم,های,خوب,روی,صورتشان,برچسب,دارند, نویسنده : fardin0688o بازدید : 70 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 13:00

چند دقیقه ای بود که بدون توجه به کسی سرم گذاشتم روی میز و چشمام بستمصدای ورق خوردن کتاب و حرف زدن آدمای تو سالن اون روز دقیقا جلوم و کنار همین میز ایستادی کیفتو گذاشتی روی صندلی و صدام کردی  - آقا ، ببخشید ، میشه اینجا بشینم ، میز های دیگه پره !سرمو بلند و بهت نگاه کردم - سلام ، بله حتما و همه ی کتابارو توی کیف گذاشتم ، بلند شدم ، لبخند زدم و بیرون رفتم شاید این اولین برخورد برای ورودت به قلبم کافی بودچند هفته بعد وقتی تو جلسه ی شعر و داستان #واژه_های_سوخته رو میخوندمهمونجا که روبروی من نشسته بودوقتی میدیدم چطور با تمام وجود گوش میکنی و لبخند میزنی ،فهمیدم که بیشتر و قوی تر از گذشته منو تسخیر واژه های خط خورده ...ادامه مطلب
ما را در سایت واژه های خط خورده دنبال می کنید

برچسب : امشب,بیشتر,قدر,فردا,میدونم, نویسنده : fardin0688o بازدید : 50 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 13:00

ابتدای خیابون ، زیر تیر چراغ برق ایستاده بودم و به کوچه ی فرعی انتهای خیابون نگاه میکردمبه راهی که تا حالا نرفته بودمبه تاریکی و سیاهی عجیبی که این همه سال ، طعم تجربه ای این مسیر رو ازم گرفته بوداون لحظه تو این تصویر خلاصه شدمیه نگاه به گوشی موبایل تو دستام و #فلاش دوربین ، یه نگاه به تاریکی کوچه فرعی ، اون نقطه ی پر ابهام !لبخند زدم و بی معطلی با فلاش روشن ، به سمت این معما حرکت کردمقدم ها کنار هم ، بدون توجه به صدای وهم آلود ِ سکوت که همه جا پُر شده بودجلوتر و جلوتر ...اول کوچه که رسیدم خواستم وایسم #اما با چشم هایی که دنبال ِ دردسر میگشت ادامه دادمبدون دروغ تو دل ِ کوچه ، هزار بار خیال توق واژه های خط خورده ...ادامه مطلب
ما را در سایت واژه های خط خورده دنبال می کنید

برچسب : کنار, نویسنده : fardin0688o بازدید : 74 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 13:00

چند قدم جلوتر رفتم ، کیف و گوشی رو ، روی میز گذاشتماز لای قفسه ها کتاب پیداش کردم ، اسمش درست بود : #خیابان_آخرهمونطور که ایستاده بودم چند صفحه ای ورق زدم تا مطمءن بشم این همون کتابیه که سهیل گفت .به صندلی تکیه دادم و خطوط سیاه و منظمی رو که به ساده ترین شکل ممکن از زندگی میگفت ، دنبال کردم - داستان واژه های خط خورده ...ادامه مطلب
ما را در سایت واژه های خط خورده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fardin0688o بازدید : 49 تاريخ : جمعه 19 خرداد 1396 ساعت: 6:06